کد مطلب:252707 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:217

اصحاب و یاران امام دهم
در میان اصحاب امام دهم، بر می خوریم به چهره هایی چون «علی بن جعفر میناوی» كه متوكل او را به زندان انداخت و می خواست بكشد. دیگر ادیب معروف، ابن السكیت كه متوكل او را شهید كرد. و علت آن را چنین نوشته اند كه دو فرزند متوكل خلیفه عباسی در نزد ابن سكیت درس می خواندند. متوكل از طریق فرزندان خود كم كم، متوجه شد كه ابن سكیت از هواخواهان علی (ع) و آل علی (ع) است. متوكل كه از دشمنان سرسخت آل علی (ع) بود روزی ابن سكیت را



[ صفحه 221]



به حضور خود خواست و از وی پرسید:

آیا فرزندان من شرف و فضیلت بیشتر دارند یا حسن و حسین فرزندان علی (ع)؟

ابن سكیت كه از شیعیان و دوستداران با وفای خاندان علوی بود، بدون ترس و ملاحظه جواب داد:

فرزندان تو نسبت به امام حسن (ع) و امام حسین (ع) كه دو نوگل باغ بهشت و دو سید جنت ابدی الهی اند قابل قیاس و نسبت نیستند. فرزندان تو كجا و آن دو نور چشم دیده ی مصطفی كجا؟

آنها را با قنبر غلام حضرت (ع) هم نمی توان سنجید.

متوكل از این پاسخ گستاخانه سخت برآشفت. در همان دم دستور داد زبان ابن سكیت را از پشت سردرآوردند و بدین صورت آن شیعی خالص و یار راستین امام دهم (ع) را شهید كرد [1] .

دیگر از یاران حضرت هادی (ع) حضرت عبدالعظیم حسنی است. بنا بر آنچه محدث قمی در منتهی الآمال آورده است: «نسب شریفش به چهار واسطه به حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام منتهی می شود... از اكابر محدثین و اعاظم علماء و زاهدان و عابدان روزگار خود بوده است و از اصحاب و یاران حضرت جواد (ع) و حضرت امام هادی (ع) بود. صاحب بن عباد رساله ای مختصر در شرح حال آن جناب نوشته.

نوشته اند: «حضرت عبدالعظیم از خلیفه زمان خویش هراسید و در شهرها به عنوان قاصد و پیك گردش می كرد تا به ری آمد و در خانه مردی



[ صفحه 222]



از شیعیان مخفی شد...» [2] .

«حضرت عبدالعظیم، اعتقاد راسخی به اصل امامت داشت. چنین استنباط می شود كه ترس این عالم محدث زاهد از قدرت زمان، به خاطر زاهد بودن و حدیث گفتن وی نبوده است، بلكه به علت فرهنگ سیاسی او بوده است. او نیز مانند دیگر داعیان بزرگ و مجاهد حق و عدالت، برای نشر فرهنگ سیاسی صحیح و تصحیح اصول رهبری در اجتماع اسلامی می كوشیده است، و چه بسا از ناحیه ی امام، به نوعی برای این كار مأموریت داشته است. زیرا كه نمی شود كسی با این قدر و منزلت و دیانت و تقوا، كسی كه حتی عقاید خود را بر امام عرضه می كند تا از درست بودن آن عقاید، اطمینان حاصل كند - به طوری كه حدیث آن معروف است - اعمال او، به ویژه اعمال اجتماعی و موضعی او، بر خلاف نظر و رضای امام باشد. حال چه به این رضایت تصریح شده باشد، یا خود حضرت عبدالعظیم با فرهنگ دینی و فقه سیاسی بدان رسیده باشد» [3] .


[1] جاذبه و دافعه علي عليه السلام، استاد شهيد مطهري، ص 24.

[2] از منتهي الآمال شيخ عباس قمي با اندكي تغيير.

[3] امام در عينيت جامعه.